امان از خنده ای که وسطش بغض کنی...
باهرکه ساختم ، باختم...
به سلامتی اون سربازی که تو ایست بازرسی شیشه مشروب رو دید ولی فقط خندید و با بغض گفت: یک پیک هم به سلامتی عشقم بزنید که امشب عروسیشه... تو آنجا و من اینجا همه راست می گفتند تو کجا و او کجا..... کاش میدانستی "جهانم"بی تو (الف) ندارد آرام بر گونه هایم میلغزد تاوان بی فکری های دیروز کاش بیهوده نمیتاختم "تنهایی ات" شاید همان چوب خدا بود که هیچ وقت صدایی نداشت من به جای خالی اش بیشتر از خودش عادت کرده ام اعتراف تلخیست... تند رفتن که نشد مردی عشق آن است که برگردی خدایا یا دستم را بگیر یا جانم را بگیر... من تحمل این تنهایی را ندارم... چقدر عجیب است دریا... همین که غرقش میشوی تورا پس میزند... مثل آدم ها..... چیزی برای از دست دادن ندارم وقتی تمام شب را به این فکر می کنم که چطور میشود به او فکر نکرد... غربت را نباید در الفبای شهر غربت جستوجو کرد همین که عزیزت نگاهش را به طرف دیگر کرد، تو غریبی... برایت میمیرم... تو فقط وانمود کن که تب کرده ای... همین!!! دردناک است دوست بداری و گمان کنی دوستت دارند حال آنکه او یگانه هستی تو باشد و تو یکی از هزاران لذت... آدمها تنها که نباشند میروند... تنها که می شوند بر میگردند! وقتی برگشتند تنها لایق یک جمله اند: "هرررررررررری" بی وفایی کن وفایت می کنند با وفا باشی خیانت میکنند مهربانی گرچه آیینه ی خوشیست مهربان باشی رهایت می کنند... گاهی"سکوت"علامت رضایت نیست شاید کسی دارد خفه می شود پشت سنگینی یک "بغض"...
قالب جدید وبلاگ پيجك دات نت |